For my blondie

In fields where golden wheat waves high,

A girl moves softly, like a sigh.

Her laughter bright, a lemon’s gleam,

A summer’s fresh and sparkling dream.

Her eyes, deep pools of olive green,

Hold secrets sweet, and thoughts unseen.

She walks with grace, both calm and free,

Like vintage notes of aged wine’s spree.

Through sunlit days and twilight’s fine,

She blends the earth with taste divine—

A girl of lemon, olive, wheat, and wine,

A living poem, a rare design.

ایده از من،شعر از چت جی پی تی

Angelina

دختر خوشگلم ۲ کشیک کذایی مونده که بتونیم بیشتر پیش هم باشیم، بیشتر قربون صدقه ت برم، موهات که مثل شعله های خورشیده ببافم و کیک های مورد علاقه ت رو بپزم

دیگه تموم شد آب‌نبات من، مامان پیشت میمونه

اکسپوزه!

بلوندی قشنگم، لب ابنباتی من، قربون کله مثل خورشیدت برم؛

خدا میدونه برای دیدن روی ماهت هروقت گفتن "اکسپوزه!" تا جایی که میتونستم دور شدم.

شب های عجیب و غریب

بلوندکم از یه جایی از اعماق وجودم میشنوی و حس میکنی؟ میدونی چند وقته دلم میخواد آرامش داشته باشم بدون این که دیگران هیچ توقعی ام داشته باشن فقط یک روز بتونم بخوابم. بلوندی من، روزهای من هی سخت تر میشن و عادت دارم که منتظر روزهای بهتر نباشم.

بعد از امتحان پایان بخش زنان، قبل از شروع فرجه پره انترنی

عزیزم؛ هرچی که من دارم و خواهم داشت برای تو خواهد بود. این وبلاگ رو برای تو مینویسم.تمام من نهایتا متعلق به توئه و برای دیدن روی ماهت روزهام رو سپری میکنم.

هرچقدر هم بخوام برات تعریف کنم، چون روزهای سخت منو ندیدی به احتمال زیاد به طور کامل درکشون نخواهی کرد. وقتی انتخاب رشته میکردم به خودم قول دادم که هیچی به غیر از علاقه به رشته م، نه حتی کمک به دیگران و نه حتی پول و موقعیت اجتماعی تو این انتخاب موثر نباشن. تاحالا همین بوده، اما میخوام بدونی که من له شدم. در حال حاضر با استخوانهای خورد بعد از چندتا امتحان سنگین و زجر فکری از امتحان های باقی مونده انگشتهام رو با استرس روی کیبورد میکوبم. نه تنها من، هرکسی که در این راه هست، و یا هرکسی که در راه علاقه ش قدم میذاره باید بهاش رو با جونش بپردازه. دخترهای همکلاسیم رو میبینم که از شدت استرس عملا به مرد تبدیل شدن، هیرسوتیسم و آکنه چیزی از زیباییشون باقی نذاشته، فرق سرشون از مو خالیه و اکثرا مثل من تحت درمان از جهت اضطراب و حتی افسردگی هستن. من فقط میخوام تو مستقل و قوی باشی و اگر همه این سختی ها در برابر شجاعت و قدرت تو حقیر بود، این رشته رو انتخاب کنی نه به اجبار من. میخوام که بدون این که مجبور باشی پزشک باشی، در هرجا که احساس خوشبختی بیشتری داری و با آرامش زندگی کنی، درکنارش من به تو کمک میکنم که باهوش باشی، اهل مطالعه و با انگیزه برای رسیدن به اهدافت.

همیشه به رشته و درسهام علاقه داشتم اما همچنان حفظ کردن یک سری مطالب غیرکاربردی و با حجم زیاد برام آزاردهنده ست. درحالی که از دیسمنوره به خودم میپیچیدم و حجم خونی که از دست میدادم عجیب و وحشتناک بود، لای کتابهام غرق و سردرگم بودم و تهوع شدیدی که هیچ جوری برطرف نمیشد بی حالم کرده بود به خودم قول دادم که تو مجبور نباشی چنین زجری بکشی، مگه به انتخاب خودت...

ادامه داره