مکافات(کارما)ی پایان نامه!

خداوندا من به درگاه تو گناهان زیادی کردم! اما نوشتن این پروپوزال مسخره جواب کدوم یکی از گناهای نابخشودنی منه؟

صدبار فرم رو اصلاح کردم و فرستادم باز استاد راهنما یه ایراد بنی اسرائیلی ازش میگیره و پسش میفرسته!

سرم سنگین شده، جلو دستم لپتاپ، سمت راستم قرآنه (به احترامش فحش نمیدم) و کوروش یغمایی در حال پخشه. خدایا کمک کن بگذرونم. باید شروع کنم درس خوندن! اینقدر این چرت و پرتای واضح رو تو فرم نوشتم خسته شدم. از اول هم مشکلم این بود که اصلا نمیدونستم چی باید بنویسم تا این که با ایرادهای بی پایان استاد تکلیف معلوم شد. از اسفنده درگیرم و دیگه نمیکشم. امشب باید انجامش بدم.

بخش زنان

فردا شروع بخش زنانمونه. آخرین بخش استاجری به مدت دوماه.

حس بدی به مسیر دورش دارم که مطمئنم فردا بهتر خواهم شد. خوب درس میخونم. خوب یاد میگیرم. از دیدن معجزه دنیا اومدن نینی ها لذت میبرم و بهترین خودم خواهم بود. فردا با شروع بخش جدید من هم جدی تر و مصمم تر همه چیز رو یاد میگیرم.

دختره ی احمق

به کسی که از گذشته ش درس نمیگیره چی میگن؟

احمق؟ بی شعور؟ نفهم؟ خر؟

نمیدونم

اما لعنت به من

از سر صبح خودم رو مشغول کارای الکی کردم

بچه ها جمع کردن پره رو. من یه نصفه روز آب ماهی ها رو عوض کردم فقط.تازه براشون لانا دل ری گذاشتم گوش بدن

دختره ی بی عقل

Cc: درمانگاه روانپزشکی: زیبای خفته

PI: یک هفته از مراجعه م به درمانگاه روانپزشکی بیمارستانمون میگذره. اون موقع اضطراب شدید و به هم ریختگی نظم خواب داشتم. روز هشتم دوز داروم باید دوبرابر میشد. دارو رو که خوردم مثل روز اول دوباره عوارض لعنتیش اومد سراغم. تهوع، سردرد، گرگرفتگی،لرزش بدن که مجبور شدم به ژلوفن پناه ببرم. الان واقعا بهترم و فکر نکنم دیگه اون عوارض رو تجربه کنم. یه مقدار در طول روز احساس سنگینی و خواب آلودگی دارم.

Ddx: این چند روز خیلی استرس امتحان جشم رو داشتم. قهوه می خوردم همچنین پریود هم شدم. همه حالت هام رو میتونم به این عزیزان هم نسبت بدم.

Note: کیفیت خوابم واقعا بهتر شده. یعنی حداقل اینه که زود خوابم میبره و تمام مدتی که خوابم از خواب نمیپرم و وقتی دور و برم سر و صدا هم باشه باز بیدار نمیشم.وقتی بیدار میشم سرحالم و خوابم نمیاد اما به سختی بیدار میشم.

استرسم واقعا کم شده یعنی اون حالت اسپاسم بدن، عدم تمرکز، شدیدا الرت بودن و زود رنجیم بهتر شدن اما هنوز تا حدی باقی موندن ولی من به روند ادامه درمانم امیدوارم.

Plan: ادامه درمان

امتحان چشم با چاشنی تهوع

به عنوان یه دانشجوی کمالگرا و علاقه مند، فرقی نمیکنه چه رشته ای باشی، تو رشته های با درس های حفظی، فرضا تو رشته پزشکی همیشه وسواس خاصی به سراغت میاد. از اون وسواسها که اگه این مطلب رو نخونم پس فردا اگه مریضش اومد چه خاکی برسر کنم.از طرفی خوندن مطالب درسی رو هم دوست داشته باشی کارت سخت میشه چون احساس موفقیت و نمره های بالا باعث میشه انگیزه بیشتری بگیری و علاقه مند تر و "درس خون تر" بشی.

بعد هی با خودت فکر میکنی من که فلان تخصص نمیخوام برم، چیز های مهم و اورژانسیشو هم که احتمالا میبینم و یادم میمونه. آیا خوندن این حجم مطلب کار درستیه؟ چون تو این تایم میشه کلی کار مفید تر کرد، کتابهای خوب غیر درسی خوند، فیلمهای خوب دید، ورزش و خوندن زبان و رسیدن به علاقه ها و کارهای هنری و حتی لذت بردن از وقت آزادت چیزهایی هستن که مجبورت میکنن از خودت بپرسی آیا ارزششو داره؟

عمر و زمان ما محدوده.چطور میتونم به رویاهام که همه رو عاشقانه دوست دارم اولویت بدم؟چطور از بینشون "انتخاب" کنم؟

+نوشته ای از یک انسان با هزار امید و آرزو، با احساس فلاکت و حقارت دربرابر دریای علم پزشکی، حوالی امتحان چشم، با حالت تهوعی که بعد نوشتن کمی بهتر شده. برای ده سال یا بیست سال بعد

مهمون مشغول ناهار، صاحبخونه روزه تو اتاق

به نظرم مسافرت غیر اورژانسی و صرفا جهت عشق و حال تو ماه رمضون اونم به خونه کسی که همه افرادش کلهم روزه ن اصلا و ابدا کار درستی نیست! بدتر از همه هم اینه که بخوای حرمت ماه رو بشکنی و براشون سفره صبحونه با نون بربری تازه پهن کنی و واسه ناهار هم قرمه سبزی رو براشون از شب قبل بار گذاشته باشی. بعد برای این که احیانا معذب نباشن همه خونواده مجبور شن خودشون رو تو اتاق حبس کنن! قدیما برعکس نبود؟؟اونقدر عصبی ام که حد نداره. دوتا بچه تخم جن هم دارن که در اتاق رو ببندی دم به ثانیه بازش میکنن.قفلش کنی پشت در گریه میکنن و لگد پرت میکنن.اصلا ما قرار بود این تعطیلات بریم مسافرت. هرچی به مامانم گفتم بگو نیان خب ما خودمون برنامه داریم تو گوشش فرو نرفت.

فقط دارم از خدا میخوام بهم صبر بده که احترامشون رو نگه دارم و این روز آخری رو تحمل کنم.خدایا خودت شاهد باش برای این که دل بنده هات که تو دوستشون داری رو نشکنم تمام سعیم رو کردم که عادی رفتار کنم.هرچند بنده هات جوری که تو دوست داری رفتار نمیکنن اما به بزرگی خودت و قسم به این روز آخر، همه مون رو ببخش.