حالل که در حد نوشتن چند کلمه وقت دارم، مینویسم از این روزهایی که زنان فقط دو هفته ازش مونده. امروز امتحان پاتو و فارماش رو دادیم و درواقع آخرین پاتو و فارمای استاجریمون بود که هرشب قبلشون برام مثل کابوس بود و گریه میکردم. امتحان پزشکی قانونی در پیش داریم، پایان بخش زنان و تماس با جامعه. عملا ده روز از فرجه پره مون پریده و سرجمع میمونه حدود 50 روز ازش. ایقدر در حال دویدنم و روزها برام زود میگذره که نمیدونم چندسال بعد از خودم میپرسم که جوونیم کجا رفته؟
همینجاست... تو همین مسافتای دوری که دارم هرروز میرم و هزینه می کنم براشون. همین امتحانا که میدم و قلبم میاد تو دهنم. همین دونه دونه تارهای موی سفید و نگذروندن وقت با بقیه.